وقتی هفت سالم بود اولین بار با عمو و پدرم خدمت درویش رضا رفتیم .درویش چهره مهربان و نورانی داشت و وقتی وارد شدیم با من مثل یک مرد بزرگ سلام و احوالپرسی کرد
این برای من خیلی خاص بود چون بزرگترها با بچه های هم سن وسال من یا سلام و احوالپرسی نمیکردن یا لحن بچه گانه به خودشون میگرفتن و این شکل احترام گذاشتن خیلی برام جالب بود
بعد از سلام و احوال پرسی آقا رضا ما را به داخل دعوت کرد. یک جایی پر از کتاب و تابلو هایی از اشعارخود درویش رضا.